سانلیسانلی، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

عروسکم سانلی

اولین شب جدایی

  دیشب اولین شبی بود که عروسکم از مامانی جدا شد و رفت توی اتاق خودش خوابید.حالم خیلی بد بود خیییییییلی.  اصلا فکر نمیکردم اینقدر سخت باشه. البته برای من سخت بود ولی سانلی خیلی راحت پذیرفت ،البته شاید چون شب اول بود و سانلی هم خیلی خسته بود ،بجای اینکه بخوابه غش کرد .....   با هم رفتیم تو اتاقش. یه یک ساعتی با هم صحبت میکردیم .بیشتر از ٤ تا غصه گفتم فکر کنم.    اونم با این اوضاع فکم. حرف زدن برام سخته.(نمیدونم چرا ٣-٤ روزه اینقدر فکم درد میکنه .چند روز اول که در حد غذا خوردن هم باز نمیشد. یکی میگه دندون عقلت داره در میاد ،یکی میگه گوشت عفونت کرده. اصلا نمیدونم چه دکتری باید برم؟ ) از بیرون که اومدیم ع...
24 خرداد 1391

22 خرداده، سه سال و شش ماه داری.

سلام عروسک خانوم.دوست دارم.خیلیییییییییی. دوست داشتنی بودی دوست داشتنی تر شدی عزیزم.هر چی بزرگتر میشی بیشتر دوست دارم اخه قبلنا همیشه میگفتم من نوزاد خیلی دوست دارم کاش میشد بچه همیشه کوچولو می موند ولی الان حس میکنم با گذشت زمان ادم بچه اش رو صد برابر بیشتر دوست داره.اونم چی عروسک شیرینی مثل شما.از لحظه لحظه بودن با تو کیف میکنم حتی اونموقع که کلا تو اعصابمی یا وقتهایی که غذا رو یه ربع توی دهن خوش فرمت نگه میداری و مامی مجبوره به تایم 2 ساعته رو اختصاص بده به غذا خوردن شما .همه همه همه لحظاتت رو با تمام وجودم لمس میکنم و ثبت توی ذهنم. به من گفتی مامانی ببین پشه دستمو خورده گفتم دستم به پشه هه برسه میکشمش دختر منو خورده گفتی نه مامانی ن...
22 خرداد 1391

بیاموز عروسکم

در: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم پدر: اما دختر مورد نظر من، دختر بیل گیتس است پسر: آهان اگر اینطور است، قبول است پدر به دیدار بیل گیتس می رود پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند پدر: اما این مرد جوان قائم مقام مدیرعامل بانک جهانی است بیل گیتس: اوه، که اینطور! در این صورت قبول است پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم! پدر: اما این مرد جوان داماد بیل گیتس است! مدیرعام...
16 خرداد 1391

بدون عنوان

    باباجون و بابا مهدی عزیز دوستون داریم.روزتون مبارک. یه عالمه بوس برای بابایی خودم و بابایی سانلی. ...
15 خرداد 1391

سانلی ناقلا

سلام به دختر گلم .به عروسک خوشگلم.عاشقتم مامانی خونم. یه عذر خواهی کوچولو برای این مدتی که نبودم و آپ نکردم و یه تشکر گنده گنده گنده از همه دوستهای گلم بابت همدردیشون و گفتن تسلیت به شکلهای مختلف و خیلی قشنگ و خالصانه. مامان احسان،نرگس جون،مونا جون مامان رهام،مژگان دوست گلم ،مامان طاها،مامان متین،مامان بهی،لاله مامان نریمان،ملینا الینا جونهای خاله وبقیه دوستهام ار همتون ممنونم و همتونو دوست دارم امیدوارم برای هیچ کسی از این اتفاقها پیش نیاد و همه همه پر باشند از سلامتی و خوشی .منم بیام همش پیغام تبریک و شادباش براتون بزارم دوستهای گلم. حالا برسم به دختر قند عسلم.مامانی فدات بشه این مدت که مامان درگیر مراسم بود و کلی غمگین بجاش شما کل...
10 خرداد 1391

عموی نازنینم تمام شد.

وای که چه وحشتناک است و دردآور.زبانم نمیگردد که بگویم ماجرا چه بود، هیچ نبود جز دریغ و درد و آه وحسرت .حسرت نبودش و افسوس رفتنش. چه میتوان کرد هیچ. گریه و فریاد به چه درد میخورد او رفته و ما مانده ایم با یه دنیا خاطره اش.عمویم تمام شد.رفت .و ما کاری از دستمان بر نیامد جز تسلی دادن خودمان .چه بیرحم است مریضی .چه بیرحم است دنیا .چه بیرحم اند صیادان مرگ و چه بیرحم است خاک .خدایا التماسهایمان را نشنیده گرفتی برای بهبودش لااقل قول بده به بهشتش میبری. ...
2 خرداد 1391
1